سکس متحرک عکس هستند فیلم xxx بزرگسالان . چگونه فهمیدم کون سکس متحرک.
کمیسیون تأیید. حمام پادگان. انتقام از رشد شغلی ... به عنوان همسرش ... در آن زمان بود که من شروع به خدمت به عنوان افسر کردم. در زاگوپینسک کاملاً مرا توزیع کردند. خوب ، خودتان را از قریه ای که بخشی وجود دارد قضاوت کنید ، یک قطار (ساعت 5 صبح) به چلیابینسک وجود داشت ، و عصر بود. این تمام ارتباط با تمدن است. او بلافاصله با همسرش وارد شد. همسرم دختری عالی بود - پاهای محکم و بلند. ما تازه ازدواج کردیم و در حقیقت ، ما چیزهای کمی با هم می دانستیم ، از آنجا که من یک سال پیش او را در یک مهمانی کادوئی ملاقات کردم ... با توصیف سال اول ، شما را برای شما متولد نخواهم کرد ، همانطور که سال اول بعد را برای شما تعریف خواهم کرد. سخنان همسرم امروز داستان در مورد آن نیست. و به همین ترتیب ... کمیسیون تأیید بار دیگر به واحد ما آمد (ما واحد آموزشی بودیم و کمیسیون ها هر شش ماه یک بار می آمدند). البته در غروب آنها با حمام افسر آبگرفتند. در آن زمان ، من قبلاً معاون فرماندهی گردان (فقط یک پیشرفت شغلی باورنکردنی) شده بودم و به همین دلیل نیز مجبور شدم در این رویداد شرکت کنم. سپس چند زن جوان دیگر افسران به حمام فراخوانده شدند زیرا فرمانده گفت كه تیم مردان را رقیق می كند. در میان این زنان ، ناتاشا من بود ... همه به تدریج آغاز شد. دختران در لباس شنا بودند ، مردان در لباس شنا بودند. چند نان تست برای ملاقات ، آشنایی ، آنهایی که برنگشته اند و خانمهایی که در اینجا حضور دارند ، پس از آن رقص و گفتگو. در طول رقص ها ، بسیاری از مسئولان کمیسیون که با آنها ناتالیا رقصیدم به خود اجازه دادند آزادی اندک در قالب نوازش در کمرهای برهنه خود ، گاهی با انتقال به الاغ ... اما من زحمت نمی کشم ، زیرا آن را یک شوخی سمپاتیک می دانستم. ناتاشا کون سکس متحرک جامعهی مردان را برای کل رقیق کرد و دختران دیگر هم به قوت خود ادامه دادند. سپس ، البته ، همه به اتاق بخار رفتند. اتاق بخار بزرگ بود اما هنوز هم نمی توانست همه را در خود جای دهد. من و ناتالیا در مهمانی های مختلفی قرار گرفتیم. من اول وارد شدم وقتی بعد از اتاق بخار و استخر به داخل سالن پرواز کردم ، تعطیلات در همین راستا ادامه داشت ، به جز اینکه مردم در حال مستی بودند ، اما همسرم در حال سرخ شدن بود ... او از روی میز استخر وارد آغوش یکی از مأمورین بازدیدکننده شد اما وقتی او مرا دید. او از او جدا شد. صورتش صورتی بود و چشمانش درخشنده بود. سپس من فکر کردم که به اندازه کافی برای نوشیدن وجود دارد. سپس او با سرگرمی به اتاق بخار رفت. من روی میز نشستم و ارتباطم را با مردم ادامه دادم. در همین حال ، بسیاری از زنان به خود اجازه دادند که آشکارا زمزمه کنند. می خواستم عصبانی شوم اما نظرم را تغییر دادم. بعد از گذشت حدود 40 دقیقه ، من به مدت طولانی برای گرفتن حمام بخار فکر کردم و تصمیم گرفتم از آن دیدن کنم ، اما وقتی وارد اتاق استخر شدم ، یخ زده و یخ زده ام. من یک تصویر وحشی را دیدم. کتیا ، همسر یکی از فرماندهان پلاتو از گردان من ، روی تخت دراز کشیده بود که پاهایش از هم جدا شده بود و برخی از مأمورین کمیته سنگین او را لعنتی می کردند. پاهای خود را به دور باسن پیچید و به آرامی از ریتم حرکاتش سوگواری کرد. من بلافاصله ناتاشا را دیدم ... که از طرف هر دو طرف منصب و دستیار ملاقات کرده بود ، و سوم او را باسن لگد زد ... من در یک احمق ایستاده بودم و نمی توانستم باور کنم که قبل از چشمان من EBU دست من بود. دستانش را روی شانه هایش انداخت و فقط یک زمزمه را در دست داشت و لب فوقانی را گاز گرفت. در همان زمان ، من یک مرد غریبه را دیدم که در گربه زن زیبای من قدم می زد و با قضاوت در مورد ردیابی نشت اسپرم از گربه اش ، او اولین کسی نبود که روحم را لعنتی کرد ... به نظر می رسید که در پس زمینه ، همسر دوستم را در کنار درب دیدم. ایرینا و همدستش در دو درگاه مقابل و پشت دو کمیسیون دیگر لعنتی دارند. من با توجه به آنچه همسرم متوجه استرس بود ، از استرس خارج شدم و نگاه های او را دیدیم. او بدون اینکه دست از لکه زدن با لذت بکشد ، موفق شد گفت: "متاسفم ، کولیا!" همه به خاطر تو ... من میخواستم از قبل به این افراد هجوم بروم. اما دست قوی فرمانده مرا به اتاق نشیمن کشاند. او مرا در آغوش خرس فشرد و لیوان ودکا را در دست گرفت. محتویات لیوان را در یک جرعه نوشیدم و به چشمان فرمانده نگاه کردم ، "این درست است" ، لبخند خندان گفتم احمقانه به میز گفتم و لیوان دیگری از ودکا را ریختم. به دلایلی فکر کردم او اکنون باید فرار کند و برای بخشش دعا کند ، اما این اتفاق نیفتاد (فهمیدم که او چه می خواست ، اما آنها او را رها نکردند). من کاملا استرس داشتم و به سالن استخر برگشتم. ناتاشا از بین رفته بود ، اما دو زن دیگر از افسران جوان لعنتی شدند. به اتاق بخار نگاه کردم اما هنوز ایرینا لعنتی بود. من ناتاشا را در اتاق بیلیارد پیدا کردم ، جایی که او جلوی سه مرد نشسته روی مبل ، زانو زد و دو دستگیره جانبی را دور کرد و یک سوم را مکید. در همان زمان ، nachfin ما (برتر فوری او ، از آنجا که او در حسابداری کار می کرد) در حال لعنتی الاغ خود را در پشت بود. درست آنجا در میز بیلیارد ، کتیا از هم پاشیده شد ، و روی میز قهوه توسط همسر 2 فرمانده شرکت کریستین در دهان و گربه اش ... در آن زمان به نظر می رسید که در حال سقوط از پرتگاه هستم و هیچ چیز را به یاد نمی آورم. در قسمت ها ، من به یاد می آورم که روی نیمکت خوابیده ام و همسرم در حال ایستادن بر روی من از سرطان و زوزه زدن است ، زیرا آنها می خواستند او را از پشت لعنتی کنند. بعد یادمه k
© سکس متحرک عکس | خرید بازدید کنندگان